شعر: موجیم که آسودگی ما عدم ماست
شاعر: کلیم کاشانی
ساحل افتاده گفت: گرچه بسی زیستم
هیچ نه معلوم شد آه که من کیستم
موج ز خود رفته ای تیز خرامید و گفت:
هستم اگر می روم، گر نروم نیستم
ما زنده از آنیم که آرام نگیریم
موجیم که آسودگی ما عدم ماست