پنجره خیال
یاد آن شبها و یلداها بخیر برف بازیها و سرماها بخیر
کرسی و مادربزرگ قصه ها آن تخیلها و رویاها بخیر
برف تعطیلی روز مدرسه با شلوغیها و غوغاها بخیر
دستهای بی حس سرما زده کرسی مطبوع گرماها بخیر
آدمک برفی روز خاطرات آب شد بر بام فرداها بخیر
ترکه ناظم به همراه فلک ضربه زد بر دست و بر پاها بخیر
مرهم بابای پیر مدرسه بر کبودیهای آن جاها بخیر
آن تنقلها لواشکهای ترش نان شیرین و مطلاها بخیر
با کمی و کاستیهای زمان خوش دلی و شادی ماها بخیر
عاشقیها بی قراریهای دل اشتیاق عشق شیداها بخیر
چشم زیبا بین ما گردید کور دیدنیها و تماشاها بخیر
محتسب آلوده تزویر بود آن زلال پاک دریاها بخیر
مردم دریا دل آن روزگار پای بازیها و سوداها بخیر
شد دلم از داغ عشق نازنین لاله ای در قلب صحراها بخیر
جایشان خالیست اکنون بین ما یاد مادرها و باباها بخیر.
حمیدرضا دولت خواه