شاعر: پروين اعتصامي
دانی که را سزد صفت پاکی؟ آن کو وجودِ پاک نيالايد
تا خلق ازو رسند به آسايش هرگز به عُمر خويش نياسايد
تا ديگران گرسنه و مسکينند بر مال و جاه خويش نيفزايد
مَردُم بدين صفات اگر يابی گر نام او فرشته نهی شايد.
***
شنیدهاید که آسایش بزرگان چیست؟ برای خاطر بیچارگان نیاسودن
به کاخ دهر، که آسایش است بنیادش مقیمگشتن و دامان خود نیالودن
همی ز عادت و کردار زشت کمکردن هماره، بر صفت و خوی نیک افزودن
رهی که گمرهیاش در پی است، نسپردن دری که فتنهاش اندر پی است، نگشودن.
***
خلید خار درشتی به پای طفلی خرد بههمبرآمد و از پویه بازماند و گریست
بگفت مادرش این رنج اولین قدم است ز خار حادثه تیه وجود خالی نیست
هنوز نیک و بد زندگی بهدفتر عمر نخواندهای و بهچشم تو راه و چاه، یکی است
ندیده زحمت رفتار، ره نیاموزی خطانکرده، صواب و خطا چه دانی چیست؟
دلی که سخت ز هر غم تپید، شاد نماند کسی که زود دلآزرده گشت، دیر نزیست
هزار کوه گرت سد راه شوند، برو هزار ره گرت از پا درافکنند، بایست.
***